شب گردی ، شب نشینی یا نور ماه

  بهارنارنج ها رفته اند، بوی شرجی و خاک ، حس سید ، صدای کلفت و بچه گانه ی

علی تنها بهانه ایست برای شب گردی ، شب نشینی ، خاطره گویی ، و اما بوی خاک

همچنان باقیست . نسیمی سرد لای افکاری گرم رو به دریا ،چشم دوخته به نقره های

پاشیده به دریا و اما ماه همچنان بی تاب .

دستگاه همایون ، دستگاهی ست که سید حس خود را با خواندن ترانه ای ازبنان به

ما انتقال میدهد هرچند ولتاژش بالاست و گیرنده های ما آدابتری برای بالانس کردن

ولتاژ ندارند

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن

ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن

چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر

تا که گلباران شود کلبه ی ویران من

تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان

تا نسیم از سوی گل با من بیا دامن کشان

.........

اما شب همچنان سرد ، عشق را حلاجی میکنیم ولی باید منصور حلاج بود برای

حلاجی عشق ، و عشق همچنان سکوت کرده است .

علی می گوید و میخنند مثل جوانه گندم ، سید میگوید ولی نمیخنند مثل خوشه

گندم ، اما من عشق ندارم ، قصه ندارم و سکوت را خوب تر میفهمم .

سید خداحافظی نمیکند ، علی نیز مانند من به خداحافظی اعتقاد دارد

و اما من خیلی وقت است به خداحافظی عادت کردم تراژدی را دوست دارم واگر

گناه کار نبودم مرگ را .

آهان،  الان دیگر صدای اذان می آید ، الله اکبر ، باز به من میگوید خدابزرگتراست

بوی بهار تمام کوچه را گرفته

و بهار را دوست دارم نه به اندازه خزان


وحید

5:28 بامداد پنشنبه


پانوشت:

وشما سخن پنهان گویید یا آشکار، در علم حق یکسان است،

که خدا به اسرار دلها داناست

آیه 13 سوره ملک

نظرات 12 + ارسال نظر
زهرا پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:48 http://www.msa5.blogfa.com

سلام
جمله بندی های قشنگی بود پسر...آفرین
فقط یک چیز ....مگر میشود عشق همچنان سکوت کرده باشد وتو عشق نداشته باشی وبا وجود قصه نداشتن سکوت را خوبتر بفهمی؟؟؟؟؟
خوب عادت کردن ها برای آدمی که همیشه عادت به عادت کردن دارد کار سختی نیست حتی خدافظی اما یک سوال!!!چرا تراژدی را دوست داری؟؟؟؟
وخدا به اسرار دلها آگاست...داناست ...خدا

سلام
نظر لطفته دختر . خواهش میشه
والا چی بگم فعلا که شده
تراژدی را دوست دارم چون تراژدی در ناکامی یا به نوعی در نرسیدن شکل میگیره و شاید عشق هم همین نرسیدن باشه و از اینجاست که عشق شکل میگیره و شاید اگه تراژدی در کار نبود خاطرات زیبا معنایی نداشتند
وخدا خداست

دریا پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:37 http://azjensebaranam.blogsky.com

عجب پستی نوشتید خیلی خوشم اومد...
خیلی زیبا بود...
یعنی مثل یه نویسنده خبره که من کلمه کلمه رو در ذهنم بهتصویر کشیدم
حس کردم یا اونجا حضور دارم یا دارم میبینم
مرحبا

دریا دریا دریا
چون تو دریایی دریا رو خوب درک میکنی
نظر لطفته
مرحبا به شما که دریایی

کنجیر پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:25 http://konjir73.blogfa.com

سلام و صد درود
سال نو مبارک
عامو تو هم ما کشتی تو حیاتتون یه درخت نارنجی هست تو هم به اون گیر دادی......حاضرم شرط ببندم که سال دیگه نارنجتون گل نمیکنه و تو حسرتش میمونی
حالا تا تابستون برسه به نخلشون گیر میده....
از شوخی گذشته...مطلب پر معنایی بود!
موفق باشی

فقط و فقط کنجیر

سلام دوصد درود
سال نو خوت هم مبارک
تو حیاط ماهست تو حیاط همسایه ها هم هست تو کل کوچه ما درخت نارنج هست ما یه کوچه نارنجی داریم
شاید بقول شما یه روز نارنج ما گل نکنه ولی خاطرات گلهاش برای همیشه برای ما گل خواهد داد
نخلمون دیگه نیسش . دلم سیش تنگ میشه
ممنون معناها را مخاطبین وسعت میبخشند
شما نیز موفق باشی

حاجی پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 19:12

به به!
آفرین وحید
خیلی لطیف بود. آمیزه ای از حقیقت و معنا و تلفیقی از باور و امید آنچنان که روح این لطافت موج انگیزش و تفکر را در یاد داشتهای دوستان نیز به جریان انداخته بود و این اثری است که باعث پویائی و زایش اندیشه ها ی نو می شود .
.
خوشحالم

سلام حاجی
شما همچیز از روی لطف گفتی من حرفی برای گفتن ندارم
ولی خوشحالم که خوشحالید

علی شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 00:22 http://www.mygolf.blogsky.com

قول داده بودم بت سر نزنم....ولی خوب بعد از اون شب....
کلماتت زیبا بود...جملاتت برای هر کس معنی خاصی داشت همین نوشته ات را جذاب کرد
دوست ندارم این را بگویم ولی حیفه نگم
وحید مطلبت واقعا زیبا بود

سیچه قول داده بودی بهم سر نزنی؟؟ دیوار کوتاه تر از دیوار مو گیر نیوردی؟؟؟ مو بچه ی خوبی هسما . والا
امیدوارم همیشه سر بزنی رفیق
ممنون نظر لطفته

رحمت الله حسن ابراهیمی شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:42

عمو جان عیدت خجسته ومبارک

سلام عمو
نوروز دوست داشتنیه امید دارم بهترینها را در نوروز استقبال کنید

سی اکو شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:01

به نام دانای ازل و ابد
.....تو را بجای تمام کسانی که دیده ام دوست دارم
تو را بجای تمام کسانی که ندیده ام دوست دارم...
شاید سکوت خیلی ارزنده تر باشد چون مولا میفرماید وقتی عقل کامل میشود سکوت آغاز میگردد
مطلبت چنان جوهر دارد که حرفی برای گفتن نداشته باشم که بارها این حس در به دری واژه ها در ذهنم را داشته ام و سیاه مشقی که ...... و تو می آیی
و ازدحام واژ ه ها راه زبانم را می بندد
م م م م ن
م م م خ س ا م
ت ت ت و
.....
و تو عبور میکنی در حالیکه
واژه ها هنوز در درگاه یکدیگر را هل می دهند...
و این تصنیف در مایه دشتی با صدای مورد علاقه ام با تمام حسی که دارد تقدیم به تو

آنچه در گذشته کردم چون به یادم آید

ناله ها ز حسرت تا گردون از نهادم آید

هر چه با صفا تر بودم، جز وفا ندیدم

کی شود که روزی یا شامی بر مرادم آید

در بهار عشق و مستی من

شد فسانه رنج هستی من

هرجا دامی بر سر راهم، زین همه صیادم

من چون مرغی در پی دانه در دام افتادم

آن دم که بی خبر بودم، کسی نشد چراغ راهم

اکنون که دیده بگشودم، دگر فتاده من به چاهم

دگر خزان گشته بهارم

کجا برم این دل زارم

چه می شود آخر کارم

همدمی ندارم...


به نام خودش
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم
الان که دارم به صدای داریوش رفیعی گوش میدم که حست تداعی بشه
و واژه ها
گاهی افسار گسیخته میشوند و آن هنگام است که فارغ میکنند خالق را .
گاهی باید عبور کرد از نرسیدن هایی که میتوانند رسیدن را درونی کنند .
و واژاه تنها پرکننده ای هستند برای جای خالی نرسیدن ها !!
مرا جای خودت بگذار
خودت را جای گهواره
وآغوشی تسلی بخش
کنارم باش همواره
کاری از گروه دنگ شو تقدیم به تو سی اکو خومون

رحمن شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 http://heleyleh.blogsky.com

سلام

سلام رحمان
چقد دوست داشتم اسم تو را نیز در میان وبلاگ نویسان ببینم
خوشحالم رفیق

پرستو شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 14:48

شاید نویسنده ای لو نمیدی
خیلی زیبا بود برایت بهترینها رو ارزو دارم داداشم

اگه منظورت کسیه که مینویسه خب مشخصه دیگه تمام کسایی که وبلاگ دارن نویسنده هستن
ولی اگه منظورت اون نویسنده است نه آبجی ما هنوز اندر خم کوچه ی قلم بدستان مانده ایم
ممنون از لطفت

چریکو یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:13 http://www.cherko.blogsky.com

وحی جان!
اما
در نوشته ات تلاطمی از آشفتگی ،آزردگی - غم ، شادی - عشق ، ایمان - یأس، ناامیدی - تردید، ابهام و خیلی احساس های پنهان و آشکار دیگر موج می زند .
البته این وضغیت گویای پویائی و جوشش درون شما ست که ناشی از شور سرکش جوانی است !!!
و صد البته اگر در حیطه عقل و ایمان قرار گیرد روان شما را نیز استقرار خواهد داد.

سلام چریکو خان
اما
گفته های شما بسیار متین و روشن است .
و حتما اینچنین هست که شما میگویید
امیدوارم که در حیطه عقل و ایمان عمل کنیم
عقل و ایمان تنها راه نجات از پوچی ست !
پیروز باشی رفیق
فقط یه سوال ؟؟ چرا کامنت شما با کامنت حاجی که برای علی گذاشتید یکی ست ؟؟؟

دریا دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 14:52 http://azjensebaranam.blogsky.com


quietseashore is update with a short story

goftid dus darid englisi bekhunid

آمده دیدم ولی مث همیشه پاره پوره فهمیدم
ایشالله انگلیسم بهتر شد بیشتر سر میزنم

مهربون چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 13:46

می دونی وحید؟‏ بعضی وقت ها باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است وبچسپونیش پشت شیشه افکارت باید به خودت استراحت بدی دراز بکشی دستها تو زیر سرت بزاری وبه اسمون خیره بشی بی خیال سوت بزنی در دلت بخندی به همه افکار که پشت شیشه ذهنت صف کشیدند وان وقت به خودت بگی بذار منتظر بمونند

میدونم مهربان جان
ولی گاهی افکار شیشه را می شکنند و هجوم می آورند
و منتظر نمی مانند

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد