بدبخت آدمای خاکستری

چند وقتیست میام و امپراطوری رو باز میکنم میخوام چیزی بگم ولی انگار وقت استراحت فرا رسیده

نوشتن حس میخواد الهام میخواد و کلمه میخواد کلماتی که جمله بشن و برن تو ذهن بشینن

نه اینکه مثل یه وانت تو اتوبان تلپ تلپ خاموش بشه و ماشینای پشت سرت بوق بوق کنن و

سید اکبر پیاده شه بره عقب ماشین که تصادف نشه و تو کاپوتو بزنی بالا و فیوزا رو جابجا کنی

بله

از اول بهار تا حالا یک فصل و نصفی بیشتر نگذشته ولی من بیش از چندین فصل زندگی رو توی

این مدت تجربه کردم . تجربه های خاصی از امید و نومیدی از عشق و نفرت صلح جنگ.

سیاه ها و سفیدها، و تجربه کردم شعار "هرکس با ما نیست برعلیه ماست" اینجا آدمای

خاکستریش خیلی کمه همه یا سفیدن یا سیاه البته از نگاه مقابل  همه سیاه اند.

بدبخت آدمای خاکستری که همیشه مورد هجومند!! ولی خداراشکر من اسیر هیچکدوم نشدم

اقربسم ربک الذی خلق

بخوان بنام پروردگار

این روزا روزای خوبیه هرچند من خسته هستم ولی سید اکبر ، آریو ، محبوبه و امیر چچچچ

و بقیه بچه های گروه همشون بهم انرژی میدن . دمشون گرم

بچه های کانون قرار گذاشتن یه شب خودمونو الکی شام بندازیم خونه حاجی . دم حاجی گرم

اینا همه خوبه

منم خوبم

ولی خسته ام

فعلا گرفتار تئاترم بعدشم قراره یه نسخه تعزیه ی غریب رو بوشهری کنم

شاید یه هفته

نمیدونم شاید یک ماه

شاید دوماه

و شاید یک روز

فعلا امپراتوری تعطیل


پانوشت:

هیچ



وحید همین الان

گلیگشو


هرچه زور زدم دیدم انگار هنوز من باید سکوت کنم چون فعلا قلم با انگشتام قهره

خیلی وقته چیزی ننوشتم

ولی امشب شب تولد امام حسن(ع) هست

به همه ی ائمه ارادت دارم ولی همیشه امام حسن بعنوان یه مظلوم واقعی که حتی تو خونه اش هم

مظلوم بود برام مظهر همچی هست "صبر، زیبایی ،مظلومیت ، صلح ،و صلح وصلح و صلح"

گلیگشو(گره گشا)

تولد امام حسن تبریک


پانوشت :

شاید حتی روز عاشورا سکوت کنم ولی پانزده رمضان و بیست هشت صفر نه

و

سکوت